جدول جو
جدول جو

معنی ناصابر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ناصابر شدن
(طَ دَ)
بی تاب شدن. بی تابی کردن. جزع و فزع کردن. اضطراب و قلق نمودن:
هر زمان دزد اندرافتد کلبه را غارت کند
مرغ چون بازاریان بر کار ناصابر شود.
منوچهری.
رجوع به ناصابر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صِعَ کَ دَ)
مجبور شدن. ناگزیر شدن. لاعلاج شدن. (ناظم الاطباء). درماندن. اضطرار
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ مَ دَ)
در تداول، بسختی مجروح شدن. بشدت صدمه دیدن. بر اثرضربه یا جراحتی از کار افتادن عضوی از اعضای بدن
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ دَ / دِ زَ دَ)
قحط شدن. معدوم شدن:
از این مزرع شد آب مهر نایاب
چو کاهش چهره گشت از دوری آب.
وحشی
لغت نامه دهخدا
(خَ عِ اَ لَ حَ / حِ کَ دَ)
شکیبائی کردن:
اگر عاقل شوی نامت برآید
وگر صابر شوی کامت برآید.
نظامی.
که صابر شو در این غم روزکی چند
نماند هیچکس جاوید دربند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناکار شدن
تصویر ناکار شدن
بسختی مجروح و صدمه دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایاب شدن
تصویر نایاب شدن
یافت نشدن، کم یافت شدن نادربودن
فرهنگ لغت هوشیار